حرف های یک ورپریده

متن مرتبط با «گاز گرفتن زبان با دندان» در سایت حرف های یک ورپریده نوشته شده است

باوفا

  • یک جورهایی دوستش دارم. همین وبلاگ رامی گویم. وفادار است و حافظ دلتنگی های گذشته. مرور زمان را به رخ نمی کشد و نشان میدهد که چقدر گاهی بهتر دیده ام.دیروز ساعت ها تلف کردم برای شنیدن حرف های مفت. دوسال پیدایش نبود و ناگهان با همان انرژی و سرشاری آمد که: دوران سخت خودشناسی بود و راه های تازه باز شد برایم. حالا محکم هستم و خوب و سلامت و من چقدر خوشبختم.هدف بعدیش پولدار شدن است. تنها مانعی که نتوانسته رفع کند. ظاهرا زندگی مرفه دارد اما لابد بیشتر می خواهد. مثل آن دیگری که خوب درکش می کرد و او هم می خواست شاستی بلند داشته باشد. دوست پرگو پرید وسط حرفم و گفت و گفت و گفت. دوسال پیش هم همینطور بود. وقتی مردی آمد که تجربه تلخی از زندگی داشت و بر ان چیره شده بود و می خواست برایمان از تجربه اش بگوید ناگهان این خانم میکروفن (یا به قول ایران دوستان گویانه) را قورت داد و فقط حرف و حرف و حرف. نصیحت می کرد کسی را که بهتر از خودش بود. یادم رفته بود چگونه بود و با حرف هایش ذره ذره همه را به یادم آورد. همان بود که بود. شغلش را از فالگیری به معلم انگیزشی تغییر داده بود. متن می نوشت و برای دیگران راه نشان می داد.بعد از دو ساعت حرف و پرسش و پاسخ، هنوز ظاهرا به جواب نرسیده بود. هنوز دنبال گیروگور و ضعف شخصیتی خودش بود و آن که او را بازی گرفته بود از خودش کمی زرنگتر و خوش صحبت تر. همانی که من هم گوشش می کنم. به طرز عجیبی داستان سرایی می کند و گ و ز را به شقیقه ربط می دهد. مهارتی که گاه نویسنده ها ندارند. خودم نیز. چطور از یک رویداد ساده قصه می سازد و هربار مرا متحیر می کند. حرف هایش از سوادش خیلی بزرگتر هستند و هر کلمه ی جدید را بلافاصله بعد از شنیدن و یادگرفتن استفاده می کند و با تلفظ غلط، مفهوم عمی, ...ادامه مطلب

  • دنیای اشباح

  • آیا برای شما هم پیش امده که اطرافتان غرق اشباح و ارواح شود؟ یا باشد. شناختی شناور از دنیای اطراف داشته باشید و هیچ مادیتی محدود نکند اشیای بیرون را. هیچ قانونی تعریف نکند حدود اشیا را. آن وقت هربار که به جای جدیدی می روید منتظر دنیای جدید هستید. بدون ان که قانونی باشد که برآن تکیه کنید. گویی همیشه به قوای شناخت خود شک می کنید.چه دردناک! این احوالِ یکی از قهرمانان داستان من است. او نمی تواند بفهمد در سرزمین دیگر باز هم قوانین فیزیک کار می کنند. با ورود به هر محیط جدید مثل نوزادان بی تجربه می شود و می ترسد.پ.ن: یکی برای این پستم کامنت خصوصی گذاشته. البته جرات نکرده اسمش بنویسه :) جای اون کلمه سانسور شده هم صدای بوق گذاشتم :)ن پیش نیومده نکبت عقده‌ای روانیهمه شما وبلاگ نویسا یه مشت متوهم احمق بی‌مصرف هستینک فقط بلدین ک.شعر پست بذارین جمعش کنین برین خودتون معالجه کنیعقده‌ای های خودبزرگبین گم شین و داروهاتونو بخورینبا اسامی عجیب غریب و فیک مرده شور ریختتونو ببرنبووووووووووق توو پستاتون بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باز هم رنگین‌کمان

  • فقط یکی از دوستان قدیمی در بلاگفا باقی مانده. صفحه را که باز می‌کنم ابتدا نگاه می‌کنم ببینم به‌روز شده است یا خیر. گویا خدای رنگین‌کمان او را به پستوی مشکلات کشانده! همه ما ابتدا در ترسی عمیق، بعد رنج، سپس مخلوطی از امید و نامیدی فرو رفتیم. شاید برای بعضی ترتیبش طور دیگر اتفاق افتاد. امیدوارم پایانش به امید ختم شود زیرا بدون امید چطور زندگی کنیم و از آن مهم‌تر کار. منظورم این نیست که کار مهم‌تر از زندگی است بلکه امیدی که برای کار کردن نیاز داریم بیشتر از آنی است که برای زندگی؛ زیرا که زندگی درونش امید هست. این جمله را اولین بار است به خودم می‌گویم و از شنیدنش تعجب می‌کنم. بله واقعا نفس زندگی و زنده‌بودن با امید همراه است. آیا خالقی هست که امید را مثل پنیر پیتزایی که درون گوشت‌های قل‌قلی می‌گذاریم و می‌پذیریم، گذاشته و در ما دمیده است! بی‌شک همین‌طور است. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باید یا نباید

  • باید یا نبایدمسئله این است.گاهی حتی به احساسات خود شک می کنم! به دوستان خود! به آدمهایی که اطرافم جمع کرده ام!انگار مامور هستند آزارم دهند.گاهی ورپریده تر از من می شوند و ورپریده گی را یادم می دهند.این روزها همه صحبت ها حول محور باید رفت نباید رفت، باید گفت نباید گفت، و ... می گذرد. بخشی را خودتان بهتر می دانید. ننویسم تا وبلاگم ورنپرد.اما ماجرا اینجاست که درست مثل چهل سال پیش گاهی همه یک کلام چیزی را می گویند که غلط است. حالا ابزار بهتری هم دارند تا با باتوم کلام، بر سرت بکوبند و بگویند: این ترس از ایگو است. ابزار خودشناسی هم مجهز شده اند. یا دیگری با همین ابزار بگوید نباید هیچ کنشی انجام داد. دیگری می گوید باید انجام داد و خودش در خانه نشسته. به تو می گوید: ترس تو از ایگو است.اگر بخواهی تمام اتفاقات ممکن را پیش بینی کنی و درباره اش حرف بزنی تو را متهم به ترس می کنند. کلمه ترس هم از آن غلط اندازهاست. ترس گاهی مفهومی نه به معنای من می ترسم دارد. بلکه من برای خودمان می ترسم. من از درست نبودن این شور و هیجان می ترسم. بهتر بگویم شور و هیجان و تمام خواسته ها ترسناک نیستند؛ اما افسارشان در دست کیست. آیا ما کنترلی داریم بر آنها یا انها کنترل ما را در دست دارند.از این همه پیچیدگی کلام هم می ترسم. خودش نشسته کتاب می خواند و می گوید اگر در این شرایط کسی کتاب بخواند می خواهم لهش کنم!!!قهرمان ساخته اند از ...گفتن های بسیاری دارم که مجالش فعلا نیست. شاید وقتی دیگر. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باز هم پرت و پلا

  • می‌پرسد کاستاندا را می‌شناسی؟ می‌شناسم شاید نه به شیوه‌ی او. می‌گوید جایی گفته است که نباید همیشه در دسترس باشی. نصیحتی که من نیز به دیگران می‌گفتم. دلیل نمی‌شود که چون به دیگران می‌گفتم خودم هم به آن عمل می‌کردم. همان‌طور که دلیل نمی‌شود دوستم عمل کند..با عده‌ای همین‌طور هستم. نا گریز. نه از سر انتخاب. بعد یادم به رمان جاودانه میلان کوندرا می‌افتد که سال‌ها پیش خواندم. اگر یادم باشد شخصیت اصلی آنت بود. او که با خواهرش رقیب می‌شود در مقابل مردی جوان، گویا این نصیحت را خوانده بوده. خود را از دسترس دور می‌کند. جوان به او طالب‌تر می‌شود. اما بعد از مدتی خسته می‌شود و خواهر در دسترس را انتخاب می‌کند.رضایی هم همین را می‌گفت. مردی که این روزها توجه مرا جلب کرده. نه به شیوه‌ای که خودش خیال می‌کند بلکه به معنای دیگری که کمی پیچیده است. شاید نشانه‌های بدوی آدم‌هایی را دارد که در زندگی‌ام بوده‌اند. آن‌ها که روی زمین راه می‌روند و نه در آسمان. بگذریم هدفم شخصیت شناسی نبود. فقط ادای دینی کردم به او که می‌خواهم ازش نقل‌قول کنم. گفت که عاشق شده و شکست خورده. بعد مردی به او نصیحت کرده کسی را انتخاب کن که در دسترس باشد. او هم گوش کرده.به معنای عامیانه خوشبخت است. محکم ایستاده و هر باد او را نمی‌لرزاند. هواخواهان زیادی هم دارد. اشتباه نکنید. احساسی خیر. کاریزماتیک او در تاثیر روی روان آدم‌هاست. شاید از همین راه امرار معاش می‌کند.چقدر جدی می‌نویسم. ورپریدگی ندارد متنم. انگار این روزها مرا هم به زمین دوخته. نه به معنای راه رفتن روی زمین. بلکه به زمین افتادن. یک‌جور احساس خلا کردن. گیج شدن. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زبان

  • گاهی هم جوری برخورد می کنند که گویا زبان چیز مقدسی است و اگر کلمه ای در غیر از معنای ابتدایی آن استفاده شد، خطایی نابخشودنی است. در حالی که اولین معنی نیز توسط افرادی که در ابتدا از آن استفاده می کردن, ...ادامه مطلب

  • باید بنویسم

  • قرار بود فدا نشود. همین وبلاگ نویسی را می گویم. اما در اولیت کارها که قرار می گیرد به انتهای صف می رود و غافل می شوم سرانجام از او.  , ...ادامه مطلب

  • سال نو مبارک

  • سال نو مبارک قبل تر، وقتی سال نو می شد، خلوتی داشتم برای فکر کردن؛ توی خانه ی تمیز، توی دنیای تمیز. همیشه زودتر خانه تکانی می کردم. دو روز مانده به سال تحویل، راحت بودم و آسوده. و دو روز بعد از سال تحویل نه جایی می رفتم و نه کسی می آمد. چند تلفن بود و چند دیدار کوتاه و تمام. سه روز با خودم دیدار داش, ...ادامه مطلب

  • گاز گرفتن زبان فارسی

  • دوباره بین کتاب های مختلف گیر افتادم. کدام اول؟ کدام دوم؟خداحافظ گری کوپر را تا نیمه خوانده ام. نه این که دلم نخواهد ادامه بدهم. اما یک چیز در این کتاب آزارم می دهد. بی پروایی در روابط را کمی معتدل کرده. کلمات صریح را به کار نمی برد. حتی اگر سانسور نشده بود هم مهم نبود. این چیزی نیست که آزارم بدهد. کتاب هایی با روابط عجیب تر هم خوانده ام. از برداشت و الگو گرفتن در لحن و زندگی آدم هایی آزار می بینم که بی هیچ اندیشه ای این کتاب- و امثالش- را خورده اند و تمام وقت پس می دهند.نه. این را دوست ندارم. خود این نویسنده ازدواج کرده. بعد از مرگ همسرش خودکشی کرده - اگر چه این,گاز گرفتن زبان,گاز گرفتن زبان در خواب,گاز گرفتن زبان با دندان,گاز گرفتن زبان هنگام خواب,گاز گرفتن زبان و لب,گاز گرفتن زبان در شب,گاز گرفتن زبان در کودکان,گاز گرفتن به زبان انگلیسی,درمان گاز گرفتن زبان,دلیل گاز گرفتن زبان در خواب ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها