حرف های یک ورپریده

متن مرتبط با «طمئنینه» در سایت حرف های یک ورپریده نوشته شده است

طمئنینه

  • خوش گذشت. اما این دلیل نمیشد که به فاصله ی خودم با آنها فکر نکنم. آیا این فاصله محصول فاصله ی سنی بود؟! نه. سالها پیش هم همین فاصله را حس میکردم. وقتی جاوید می خواست بانمک باشد و بامزه جلوه کند و ذهن من این حس را می گرفت. آن وقت ها اما خیال میکردم نقصی در من است. امروز به فکرهایم بیشتر اهمیت می دهم. زیرا من نیز این حس را می فهمم. بارها خودم نیز خواسته ام با مزه جلوه کنم. این نیاز احمقانه است. نیاز به  ارئه ی تصویری از خودمان که فاصله دارد با خودمان. و دیروز فکر میکردم این ماجراهایی که تعریف می کنند همینطور اتفاق افتاده است؟ آیا راوی آنها را تغییر نداده. یعنی در موقع برخورد با دیگران اینها همینقدر خلاق هستند یا بعد از گذشت زمان و با دخالت ذهنشان و خلاقیتشان، وقایع را به نفع خود تغییر داده اند. خودشان را ...(این کلمه را فراموش کرده ام) همان کلمه ای که وقتی جلوی خانه ی مهناز زمین خوردم و بعد از تعریف ماجرا برایش او به من گفت. گفت کمی طمئنینه(؟! )هم خوب است. نه. کلمه ی دیگری بود. همان حسی که اینها می خواستند القا کنند که داشته اند. می خواستند بگویند در موقعیت های حساس زندی همچنان شوخ طبع بوده و واکنش نشان نداده اند بلکه بسیار عاقلانه و خلاقانه به موقعیت نگاه کرده اند. من هم دو سه جمله ای گفتم. از همین بامزه ها. تا نشان دهم من هم بلدم. ولی ذهنم مرا در دوردستها نگه داشته بود. از این که ا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها