تجربه ی احمقانه

ساخت وبلاگ
گاهی یک تجربه, ی احمقانه, به خاطر تازگی اش خوش ایند است. شاید برای من اینطور است. مثل امروز که یک خانم عجیبی دیدم. توی اتوبوس.

مسیر طولانی بود. هی حرف زد. و حرف زد.

خلاصه این که پسرش بیمار بود. بستری. برای تک تک مسافرها و برای راننده جداجدا تعریف کرد.

بعد هم گفت عروسش را می زند.

جالبترین بخش این بود که گفت مرده شور است.

و گفت ابروهای تتو شده را با سنگ پا آنقدر می شویند تا پاک شود.

خوشحالم تتو ندارم.

تصور این بلا ، حتی اگه مرده باشی هم سخت است.

حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 166 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 0:45