مسیر طولانی بود. هی حرف زد. و حرف زد.
خلاصه این که پسرش بیمار بود. بستری. برای تک تک مسافرها و برای راننده جداجدا تعریف کرد.
بعد هم گفت عروسش را می زند.
جالبترین بخش این بود که گفت مرده شور است.
و گفت ابروهای تتو شده را با سنگ پا آنقدر می شویند تا پاک شود.
خوشحالم تتو ندارم.
تصور این بلا ، حتی اگه مرده باشی هم سخت است.
حرف های یک ورپریده...برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 166