گاهی مردها هم حرف بزنند

ساخت وبلاگ
تیک تاک تیک تاک تیک تاک ...
صدایش به همین یک نواختی بود. ماجراهایش اما نه. یک ریز حرف زد. تکراری. ملال آور. انگار تازه به کشفی رسیده است. و باز گفت و گفت و گفت. عجله داشت. خانمش زنگ زده بود و گفته بود زود بیاید. نمی توانست بماند تا آخرِ جلسه . اما باز هم حرف زد. به آشپزخانه رفتم. باز هم حرف می زد. به دستشویی رفتم و هر دو در را بستم. دیگر صدایش نمی آمد. کمی صبر کردم. امیدوار که تمام شده است صدای تیک تاک. در را باز کردم. دوباره صدایش پیچید در گوش هایم: تیک تاک تیک تاک . جلسه باید به پایان می رسید. وقتی نمانده بود. به او گفتیم می توانید بمانید؟ هنوز یک بخش دیگر مانده است. عذر خواست. نمی توانست بماند. باید می رفت. خانمش زنگ زده بود. اما یک خاطره ی دیگر یادش آمد: تیک تاک تیک تاک

وقتی رفت فهمیدم که حرف های نگفته اش، حرف های ساده ای که نگه داشته است، تبدیل به سرطان شده اند. کاش وقتی لازم بود حرف می زد. حرف های ساده، حرف های معمولی، وراجی. کاش کسی را داشت که حرف بزند و همه را تلنبار نکند برای وقتی کم با مخاطبانی که حوصله ی حرف های تکراری ندارند. کاش ریز ریز زده بود حرف هایش را تا همه جمع نشوند و به سرطان تبدیل شوند.

گاهی مردها هم حرف بزنند. برای زن هایشان، برای دوستانشان. برای هر مخاطب در دسترس. تا تلنبار نشود و جایی نامناسب بر سر مخاطبان نامناسب فرود نیاید. تا تلنبار نشود و به درون سلول ها نخزد. تا وقتی می تواند اینقدر معمولی باشد، غیر معمول و سرطانی نباشد. تیک تاک تیک تاک تیک تاک

حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 197 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 5:28