گاهی. فقط گاهی

ساخت وبلاگ

گاهی,, همه مون شعار میدیم. که مدرک مهم نیست. که سواد مهم است. که ...

اما خودمان هم با مدرک دیگران قضاوتشان می کنیم.

و اگر مدرک نداشته باشی هر بار می خواهند به زور شاگردشان باشی. علیرغم این که شاگردی را گذراندی. حتی اگر آماتور باشی، دیگر شاگرد نیستی. حتی اگر شاگرد باشی، آنها چیزی برای یاد دادن به تو ندارند. و ...

گاهی,, نمی دانم مرز آماتور و حرفه ای کجاست. ظریف است. آنقدر ظریف که گاهی,, هم می شود با پرداختن پول به آن سو پرید. مثل همه ی دیگران که پریده اند.

و گاهی,, برعکس. دوستی اصرار دارد که به کلاس نرو (مقوله ای دیگر و نه آنچه قبلا از آن گفته ام) می گوید کتاب بخوان. حداقل صد عنوان کتاب در این مورد ترجمه شده. باید همه را بخوانم؟ در حالی که استادی هست که همه را خوانده و در ده یا بیست جلسه همه را - طبقه بندی شده- به تو یاد می دهد و چکیده اش را. حتی می گوید کدام ارزش خواندن دارد و کدام نه. تازه آنقدر آن خوب هایش را می گوید که آنها را هم نیازی نداری بخوانی.

گاهی,, نباید نصیحت ها را گوش کرد.

گاهی,, به ادبیات و جشنواره ها نگاه می کنم و جوایز. حتی بهترین ها. بهترین جشنواره ها که انصافا نمی توانم ایرادی بگیرم. حتی داستان ها آنقدر خوب هستند که نفست بند می آید. اما...

اما همه در یک راستا. با یک هدف. در یک فضا.

و این تو را به بند می کشاند. فضا را محدود می کند.

چه خوب است که ترجمه هست و زیاد هم هست و متنوع هم هست و ... من هم هستم ...

حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 178 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 0:45