نیک نیا

روزهای کمی ترسناکی هستند. نرخ ها بالا می روند و بالاتر و ممکن است دستمان به آنها نرسد. در همین احوالات می شنوم که دختر دوستم می خواهد به یک سفر تفریحی برود. من هم می خواهم اما ...

داشتم فکر می کردم چه دختر توانایی که می تواند هم خرج خودش را دراورد و هم به سفر برود و هم خوب باشد و هم بخواند و هم بنویسد و هم اینقدر مامانی و عالی و ...

نه. خودمانیم. دوست دیگری دارم که شبانه روز بدون خستگی کار می کند و درامد خوبی دارد (خوب به معنای بازاری نیست که شب بخوابد و صبح سرمایه اش دوبرابر شده باشد) اما وقتی توانست خانه بخرد که ارثیه اش آمد.

و دوست دیگری که همشه در حال خرید است و همه چیز را گران می خرد و حتی وقتی کار می کند هزینه هایش بیشتر از درامدش است. شوهری دارد که مغازه ی کوچکی در بازار دارد!!

و باور نمی کنم دختر دوستم بدون کمک پدرش - با درامدی خوب- زندگی کند و بتواند ...

و دیگرتر دوست مشترکی داریم که نسبتا خوب پیشرفت کرده و مورد احترام همه است و خانه ای خوب خریده و سفرهای خوب می رود و ... به دوستم گفتم چقدر محمد پشتکار خوبی دارد و چه خوب پیشرفت کرده. حسن نگاه عاقل اندرسفیهی به من کرد و گفت اگر رانت ها نبود او هیچ نبود.

راست گفت. چطور از بین این همه ادم با استعداد او باید متولی جریان های فرهنگی باشد. و دیگرتر در باره رضا فکر کردم که فقط وقتی توانست پیشرفت کند که اخلاق را فراموش کرد و خود را میان کسانی جای داد که هیچ اعتقادی به عقایدشان نداشت اما ...

زندگی کمابیش همین جوری هاست در ایران. و شاید در جاهای دیگر.

و به دوست عارفم فکر می کنم که توانست گوروی خود را ببیند و من حتی نتوانستم شاگر شاگردش را ببینم. دوست عارفم ...

و دیگرتر فکر می کردم چه ظالمانه است که کسی همه ی گناهان را انجام می دهد و توبه می کند و از همه ی مصلحان مصلح تر می شود و بهتر است بگویم از همه مصلح تر شناخته می شود و ارج می گیرد و ...

و دیگرتر این که چقدر خزعبلات گفتم.

شاید به دلیل همه ی حرف هایی که باید به او که اینقدر نیک است بگویم و ضرب المثل جواب ابلهان خاموشی است اجازه نمی دهد. برخلاف من او از ضرب المثل دیگری - که حضور ذهن ندارم چه می تواند باشد- استفاده می کند و در تمام حرف هایش به گفته های من اشاره می کند و مسخره می کند و فخر می فروشد و ...