خرافات

ساخت وبلاگ

توی جامعه ی سخت، وقتی خودت هم شرایط سختی داری، راه می روی و خرافات را جارو می کنی و همراه خودت می بری. بی این که بخواهی یا بفهمی در حال انجام چه کاری هستی.

گاهی هم در مقابل این همه پیروانی که هر کدام به سمت قبله ای نماز می گذارند کم می اوری. اصرار می کنند تو را با آن معیارها و خط کش های فرضی که سالها ممارست کشیده اند و یاد گرفته اند بسنجند. آن وقت تو بی هیچ امادگی و تجهیزاتی از هر گونه، باید تاب بیاوری در مقابل آن همه استدلال و عقل و خرد و تجربه و اندوخته که جمع شده و مکتبی و ایدئولوژی را  توجیه می کند.

بگذایم، بعد از این همه درگیری با ادمها و افکار مختلف که هر کدام از سویی گَزیده شده اند گاهی باخود تنها می شوی. می بینی سالها گذشته و در گوشه ای از وجودت چیزی رخنه کرده. حسی از خشم یا گناه یا هر چه. دوستان خرافاتی ات نه تنها کمکی نکرده اند که باعث شده اند زخم ها در عمقی پنهان شوند تا در دسترس ابله آنها نباشند. یا خودت آنها را پنهان کرده ای تا درازگوشانی مثل انها پی نبرند.

دوستی هم داری که هر بار خشم خودش را می خواهد توجیه کند. و تو هر بار برایش قصه ای می گویی که دست بردارد. سرانجام بی خیالش می شود. راهیش می کنی. نه این که ربطی به تو داشته باشد که او می خواهد کنار موجودی هولناک زندگی کند؛ بلکه با استدلال های کج و کوله می خواهد به قوانینی برسد که ترا نیز وادار به تابعیت از انها کند. ناگهان هوشیار می شوی. دست برمیداری از این اصرار که او واقعیت را ببیند. و ناگهان او اعتراف می کند به این واقعیت. اما قدرتی برای تغییرش ندارد.

در انتها می بینی تو مانده ای و حوض ات. خلوت و ساکت. گاهی هیچ کس رد نمی شود از کنار حوضی که ماهی هایش نیز در حال جان دادن هستند. گاهی خودت نیز به فکر ماهی هایت نیستی.

باید دوباره شروع کنم به خواندن کتاب نجاب بخشم. همان که زمینی تازه را نوید می دهد. برای من که در آن جهان بی قضاوت یک بار نفس کشیده ام باور کردنش سخت نیست. اما قدم گذاشتن به آن وادی رها، جرات می خواهد. ممارست می خواهد برای ترک عادت های فکری که سخت ریشه کرده اند در عمق وجودم.

حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 144 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 7:20