الردی

ساخت وبلاگ

جلوی دهانش ماسک گذاشته بود. می گفت اما سرما نخورده است. دکتر گفته تمام آلودگی توی سینه ات ریخته.

نیمی از سلامتی را هوای آلوده گرفته؛ حال اگر جایی سامتی ات نقصانی داشته، این هوا تو را به خط فقر سلامتی نزدیک می کند. جمله ام زیادی پیچیده شد. به قول انگلیسی ها اُلردی بخشی را نداری و اگر عامل بیماری زا بخشی دیگر را بگیرد در خطر هستی.

به حال و هوای این روزهای خودم فکر می کنم. با این همه مصیبت در اطراف؛ که تلنباز می شود روی آن همه مشکلات قبلی، چطور باید دوام آورد.

آستانه ی سلامتی اگر 100 باشد و تو از قبل - به دلیل هر مشکلی- بخشی را از دست داده باشی، با این اوضاع ناامید کننده اوضاع سلامتی ات درخطر می افتد. به همین سادگی.

دیروز در ازدحام خوش گذرانی و بلعیدن تنقلات یلدایی، بدنم را اذیت کردم. چیزهایی را تلنبار کردم در بدنم که حالا باید پاکسازی کنم. به همین سادگی.

روح جمعی ما این روزها آزار دیده است و با هر ناملایمتی ...

بگذریم اینها را همه به دنبال هم ردیف کردم که نتیجه بگیرم گناه داریم ما! طفلکی هستیم. بچگی نکرده بزرگ شدیم و بالغ نشده پیر. از روی زندگی کلا پریدیم. حالا این سوی آتش ایستاده ایم و به قبلترش نگاه می کنیم.

از ناملایمات دیروز بخشی هم برنامه ی من و تو بود. لامصب انگار با دکوری که ساخته است نیز می خواهد جایی از روح زیبایی شناسیت را زخمی کند. با شوخی های سطح پایین و چندشناکش ...

بگذریم. این روزها همه چیز مثل پیام تبلیغاتی به نظرم می اید. انگار همه چیز برنامه ریزی شده است تا تو چیزی را بگویی که نمی خواهی. کاری کنی که دوست نداری و آنها دوست دارند. حسی داشته باشی ...

مطلبی در توییتر خواندم در این راستا. فرصت کنم ان را یکباره اینجا خواهم گذاشت.

حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 194 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 21:22