باید یا نباید

ساخت وبلاگ

باید یا نباید

مسئله این است.

گاهی حتی به احساسات خود شک می کنم! به دوستان خود! به آدمهایی که اطرافم جمع کرده ام!

انگار مامور هستند آزارم دهند.

گاهی ورپریده تر از من می شوند و ورپریده گی را یادم می دهند.

این روزها همه صحبت ها حول محور باید رفت نباید رفت، باید گفت نباید گفت، و ... می گذرد. بخشی را خودتان بهتر می دانید. ننویسم تا وبلاگم ورنپرد.

اما ماجرا اینجاست که درست مثل چهل سال پیش گاهی همه یک کلام چیزی را می گویند که غلط است. حالا ابزار بهتری هم دارند تا با باتوم کلام، بر سرت بکوبند و بگویند: این ترس از ایگو است. ابزار خودشناسی هم مجهز شده اند. یا دیگری با همین ابزار بگوید نباید هیچ کنشی انجام داد. دیگری می گوید باید انجام داد و خودش در خانه نشسته. به تو می گوید: ترس تو از ایگو است.

اگر بخواهی تمام اتفاقات ممکن را پیش بینی کنی و درباره اش حرف بزنی تو را متهم به ترس می کنند. کلمه ترس هم از آن غلط اندازهاست. ترس گاهی مفهومی نه به معنای من می ترسم دارد. بلکه من برای خودمان می ترسم. من از درست نبودن این شور و هیجان می ترسم. بهتر بگویم شور و هیجان و تمام خواسته ها ترسناک نیستند؛ اما افسارشان در دست کیست. آیا ما کنترلی داریم بر آنها یا انها کنترل ما را در دست دارند.

از این همه پیچیدگی کلام هم می ترسم. خودش نشسته کتاب می خواند و می گوید اگر در این شرایط کسی کتاب بخواند می خواهم لهش کنم!!!

قهرمان ساخته اند از ...

گفتن های بسیاری دارم که مجالش فعلا نیست. شاید وقتی دیگر.

حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 136 تاريخ : سه شنبه 26 مهر 1401 ساعت: 21:10