غول

ساخت وبلاگ

غول را از کامنت دوستم برداشتم. شاید اینجا کاربرد نداشته باشه اما کلمه دیگری فعلا ندارم بگذارم جایش. پس تحملش کنید. حالا که من توی متن دوستمان - نه اون که غول را ازش دزدیدم- یک عالمه حرف اضافه را تحمل می کنم و فعل های اشتباه و قیدهای غلط و صفت های زیادی و هشو و یه عالمه اشتباه دیگر، بگذار من هم اشتباه کنم. البته که زیاد اشتباه می کنم منظورم بیشتر این است که به خودم ببخشم. شما هم ببخشید که اگر نبخشید هم مهم نیست.

از غول می گفتم. کسی که دنیای بیرون برایش مهم نیست. همان جایی که دلم می خواست برسم! با امواج دنیای بیرون بالا و پایین نروم و مدام دستخوش غم و شادی نباشم. برخلاف حرف های روانشناسی زرد که متاسفانه همه جا رسوخ کرده و در خلوت دوستانه با دوستهایت به جای درددلی ساده و حس همدردی، باید توصیه های احمقانه بشنوی. توصیه هایی که حداقل دست دوم است. اگر استادش قبلا از جایی کش نرفته باشد!

اما این غول حتی به معالجه هم بی اعتناست. از معلولیتش لذت می برد و شاکر است و خوشحال. من همیشه به نداشته هایم فکر می کنم. البته نه همیشه که سعی می کنم کمتر غر بزنم مگر در حالت روتینی که جاهای خالی حرفهای دوستانه را پر کند. سعی می کنم کمتر تاثیر بگیرم و دنیای درون را حفظ کنم. اما وقتی چشم هایم را می بندم تمام افکار دنیا می ایند. انگار کارهای نکرده را مغزم می خواهد انجام دهد تا نگران سرزنش نباشد. شاید دلیلش این نباشد، اما هر چه هست مدام مغزم کار می کند و به فرمانم گوش نمی دهد. آرام، آرام، حالا وقت کار نیست بگذار برای بعد. حالا که هنوز او را ندیدی جوابش بدهی بگذار به موقع به آن فکر کن. اصلا شاید نیاز نباشد و او را هرگز نبینی. آرام، شاید چند روز دیگر نیازی به حل این معما نباشد. آرام، پاسخ هایی را که نداده ای فراموش کن. آرام، خانه به هم ریخته است که باشد. آرام.

از غول پرسیدم که چطور شد چنین شد. انبوهی از اطلاعات دارد به من بگوید. تجربه زیسته را نمیگوید. می خواهد به من درس بدهد. همان درسهایی که خسته ام کرده اند و می خواهم خلاص شوم از دستشان. به پرسشم فکر می کنم. چه بیهوده! مغزم می خواهم همه چیز را بداند. که چه شود. پرسیدن احمقانه ترین کار جهان است. هر وقت لازم باشد خودت می فهمی. به چالش های پیش نیامده فکر نکن.

حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:40