پروانه

ساخت وبلاگ

گاهی از هر حرکت خودم می‌ترسم. خیال می‌کنم هر کار ساده‌ی من مثل بال زدن پروانه، دنیا را دگرگون می‌کند و آشفته. مهم نیست کارم چه باشد. شاید فقط یک تلفن. یک کامنت. یک خرید یا ...

این حجم از ترس از کجا در دلم نشسته است. می‌خواهم بگویم از دوران غارها در تاریخ سفر کرده و امروز به من رسیده است. اما خطر برای غارنشین منجر به پشیمانی نمی‌شده است. غارنشین اصلاً وقت نداشته به نتایج اعمالش فکر کند و اگر از قبل دچار تزلزل در تصمیم می‌بوده که کارش زار بوده. اگر بنشیند در عزای این‌که به شکار برود یا نه خیلی زود از گرسنگی می‌میرد و ژن‌هایش همراه او می‌میرند.

احتمال‌های دیگر هم هست اما تقریباً همه به همین نتیجه ختم می‌شوند. احتمال‌هایی که به آن‌ها فکر کردم اما نوشتن آن‌ها ممکن است مثل همان عملی باشد که گفتم. یک خط بیشتر نوشتن مثل بال زدن یک پروانه‌ی دیگر ...

حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 6 تاريخ : جمعه 15 تير 1403 ساعت: 0:09